از زمانیکه تاریخ به یاد داره، غروبای جمعه همیشه یه چیزیشون میشده.. حتی اگه هیچ چیزی وجود نداشته باشه برای شدن! یعنی فرض بگیرید شما نه عاشقید، نه بیپولید، نه از دست کسی ناراحتید، نه سردتونه، نه گرمتونه، نه شکمتون درد میکنه، نه دلتنگید.. خلاصه هیچ مرگتون نیست! اما بازم جمعه که به غروب میرسه، انگار که غم دنیا آوار شده باشه رو دلتون.
انگار که عشقتون شما رو ول کرده باشه، رفته باشه با یکی دیگه. انگار که شپش ته جیبتون سه قاپ میندازه. انگار رفیق چندینسالهتون بهتون خیانت کرده باشه. انگار که عزیزترین کستون رفته به یه سفر دور. انگار فردا شیفت صبح هستید و مشقاتونو ننوشتید حتی!
نمیدونم چه خاصیت مزخرفیه غروب جمعه داره.. ولی خاک تو سرش با این خاصیتش جدا!
باز کاش آدم بدونه چه مرگشه..
کاش یکی باشه که به آدم بگه چه مرگشه!
کسی نیست بدونه من چه مرگمه؟