بالاخره روزهای روشن هم می‌رسن...

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

چه وضعشه واقعا؟!

از زمانی‌که تاریخ به یاد داره، غروبای جمعه همیشه یه چیزی‌شون می‌شده.. حتی اگه هیچ چیزی وجود نداشته باشه برای شدن! یعنی فرض بگیرید شما نه عاشقید، نه بی‌پولید، نه از دست کسی ناراحتید، نه سردتونه، نه گرم‌تونه، نه شکم‌تون درد می‌کنه، نه دلتنگید.. خلاصه هیچ مرگ‌تون نیست! اما بازم جمعه که به غروب می‌رسه، انگار که غم دنیا آوار شده باشه رو دل‌تون.
انگار که عشق‌تون شما رو ول کرده باشه، رفته باشه با یکی دیگه. انگار که شپش ته جیب‌تون سه قاپ میندازه. انگار رفیق چندین‌ساله‌تون بهتون خیانت کرده باشه. انگار که عزیزترین کس‌تون رفته به یه سفر دور. انگار فردا شیفت صبح هستید و مشقاتونو ننوشتید حتی!
نمی‌دونم چه خاصیت مزخرفیه غروب جمعه داره.. ولی خاک تو سرش با این خاصیتش جدا!
باز کاش آدم بدونه چه مرگشه..
کاش یکی باشه که به آدم بگه چه مرگشه!

کسی نیست بدونه من چه مرگمه؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Lady Éowyn

جاودانه شدن

بعضی آدما یه جوری می‌میرند که مرگ‌شون کمترین زحمت رو برای دیگران داره. همه هستند. همه اومدند. نوه‌هایی که شهر دور درس می‌خونند، برگشتند. بچه‌ها دور و برشون‌اند. یه روز عزیز. موقع اذان ظهر مثلا.
دیروز بعد از یک سال و نیم درد و رنج و بیمارستان و دستگاه اکسیژن، مادربزرگم از پیش‌مون رفت. اذان ظهر رفت. روز شهادت جد بچه‌هاش. هم عموم از کرج اومده بود، هم من از اصفهان. حتی خاله اینامم شب قبلش از تهران اومده بودند، با وجودی که ما هیچ‌کدوم از اومدن‌شون خبر نداشتیم.
همیشه دلم خوش بود اگه پدربزرگ ندارم، به جاش دو تا مادربزرگ دارم. هر وقت می‌اومد خونه‌ی ما، می‌گفتم مادر! صدای خش‌خش میاد! بعد یه بسته بیسکوییت، یه پلاستیک پر از بستنی، یا یه جعبه شکلات از تو ساکش درمی‌آورد می‌داد دستم. به من می‌گفت پاشنه‌طلا! می‌گفت تو اومدی، مرز کربلا باز شد، من تونستم برم زیارت.
مطمئنم اون طرف آقاجون و عموم، پسر شهیدش، منتظرش بودند. خودش یه بار شنیده بوده هرکسی تو یه روز ۲۰۰۰ بار سوره‌ی توحید بخونه، جای سکونت اون دنیاش رو می‌بینه. دیده بود عمو میاد دستش رو می‌گیره می‌بره یه باغ سرسبز. دیده بود جاش تو بهشته. بعد از اون همه زجری هم که این دنیا کشید، بایدم جاش تو بهشت باشه! تنها حسرتم اینه که از روزی که برگشتم، به خاطر این‌که تو ICU بستری بود و ممنوع‌الملاقات، نتونستم برم ببینمش. دیدارمون موند به قیامت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Lady Éowyn