تو دنیا فقط دو دسته آدم وجود داره: Who ها و Grinch ها، که ممکنه شما تفاوتشوت رو ندونید، لطفا کمی صبر کنید الآن عرض میکنم خدمتتون.
دسته اول آدمایی هستند
که من دوست دارم بهشون بگم الکی خوش. خوشبرخوردن، مشتاق زندگی هستند،
خوشبینن، همیشه نیمهی پر لیوان رو میبینن، انرژی زیادی دارن، توصیهشون
به همه اینه که دنیا دو روزه پس شاد باش و زندگی کن. هر اتفاقی هم بیفته
خودشون رو نمیبازن و اخم نمیکنن وبه روتین زندگیشون میپردازن. دستهی
دوم منم. همهاش منم. معلوم هم نیست کفشم تنگه یا کلهام درست سر جاش قرار
نگرفته.
خب، واقعیت اینه من خوشاخلاقترین آدمی
نیستم که شما ممکنه تو طول عمرتون باهاش برخورد کنید. در واقع میتونم بگم
اگه قرار بود داستان واقعیت داشتهباشه، نقش اولش من بودم. بداخلاق و
بیحوصله و ترشرو و میزوفونیک و
خشک و جدی و... متنفر از سر و صدا و هر چیزی که سر و صدا ایجاد میکنه،
علیالخصوص بچهها... و این هم یکی از دلایل لیستی از دلایله که چرا هرگز
بچهدار نخواهم شد. [نترسید، این پست راجع به این لیست نیست. قرار نیست
لیستهای دلایل شخصیمون رو توی چشم کسی فرو کنیم!]
خلاصه که اینقدر
بداخلاق بودم تنها شدم، یا شایدم به قول پسرخاله توی کلاهقرمزی اینقدر
تنها بودم بداخلاق شدم. تقریبا هیچکس توی دنیا برام اهمیتی نداره. سعی
میکنم اینطور نباشه ولی دست خودم نیست، قلبم دو سایز کوچیکه. متاسفانه
قلب من نمیتونه مثل گرینچ سه سایز رشد کنه و قراره تا ابد همینقدری
بمونه...
+...But I think that the most likely reason of all
May have been that his (her) heart was two sizes too small...