برای من زندگی تعریف دیگری دارد: دل کندن.
همیشه و همواره، در هر مقطع از زندگیام انسانهایی را از دست دادهام که بیشتر از همه دوستشان میداشتم. و همه را هم تنها به یک دلیل: کژتاب بودن.
نمیدانم آنقدر بداخلاق بودهام تنها شدهام، یا آنقدر تنها بودهام بداخلاق شدهام. اما تنها یک چیز مسلم است... همه مرا بداخلاق میدانند. حتی در مواقعی که بداخلاقی نمیکنم. حتی وقتی دارم شوخی میکنم. حتی وقتی دارم زندگی خودم را میکنم.
خلاصهاش اینکه خیلیها را من در این زندگی از دست دادهام که دوستشان میداشتم از صمیم قلب. خلاصهاش اینکه دلم برای تکتکشان تنگ شده. تنگ میشود.
کسی میداند چرا من خار دارم؟!