۱. آیا وضعیت مالی‌تان بغرنج است؟ آیا رویتان نمی‌شود زنگ زده، درخواست پول نمایید؟ آیا تعطیلی در پیش دارید؟ با نیمی از پول خود یک بلیت به مقصد منزل پدری گرفته و نیم دیگر را به عنوان کرایه‌ی آژانس صرف کنید، در حالی که شپش در جیب‌تان سه قاپ می‌اندازد به نزد خانواده برگشته و حساب خود را شارژ نمایید.

۲. یک سری از موجودات زبان‌باز هستند که ممکن است به بهانه‌ی فیلتر شدن تلگرام شماره‌تان را درخواست نمایند. اگر دوست ندارید شماره‌تان را بدهید، ندهید خب! رودربایستی ندارد که! [در رودربایستی گیر کرده، شماره‌اش را می‌دهد]

۳. نمایشگاه کتاب، فرصت مناسبی برای دیدار با دوستان مجازی است. با دوستان مجازی‌ای که طی سال‌ها تبدیل به خانواده‌ی دومی برایتان شده‌اند، قرار گذاشته و یکدیگر را ببینید.
هم‌چنان توصیه‌ی اکید می‌کنم که در رودربایستی گیر نکنید.

۴. اگر دختر هستید، به یاد داشته باشید که با توجه به تحقیقات انجام شده، پسران هم سن خودتان ممکن است به انداره‌ی شما از نظر فکری بالغ نشده باشند. از هیچ‌کس انتظار خاصی نداشته باشید.

۵. هرگز به شرکت مسافربری ایران‌پیما اعتماد نکنید. ممکن است بلیت‌تان را کنسل نموده، اما به جای اطلاع دادن به شما، سرِ خود شما را به شرکت دیگری که یکی از ماشین‌هایش از شهر مورد نظر شما می‌گذرد حواله دهد و ساعت‌ها شما را معطل نماید. در همین حال، در مقام طلبکار هم برآمده و می‌گویند اگر مشکلی دارید بلیت‌تان را کنسل نموده، پولش را پس بگیرید. دست آخر هم مجبور می‌شوید به جای پیاده شدن در ترمینال شهر مورد نظرتان، ورودی شهر پیاده شده، سگ‌لرز بزنید و بر جان خود بترسید.

۶. هرگز خدا را ناشکری نکنید. یک جمله‌ی کوچک و به ظاهر ساده از جانب شما ممکن است باعث شود در وضعیت بدتری قرار گیرید. مثلا ممکن است جمله‌ی ساده‌ی 《جاده‌ی سلفچگان را دوست ندارم》 منجر به این شود که به جای اتوبان صاف و یک‌دست، مجبور به گذر از جاده‌ی دو بانده‌ای با دست‌انداز‌های نامتناهی شوید و تا موقع رسیدن، بندری بزنید.