شاید ندونید، ولی من خیلی اهل بحث کردن هستم و زیاد پیش میاد که بچهها بهم بگن «چقدر حوصله داری!». عادت خوبی هم نیست چون گاهی واقعا اعصابم خرد میشه، اما نمیتونم ساکت بشینم وقتی افرادی هستند که بر عقیدهی نادرست خودشون پافشاری میکنن.
در هر حال، دیروز در حال بحث کردن با آشنایی راجع به داستانهای اخیر نامجو و غیره بودم که نظرش این بود که "در چنین مسائلی، نباید هیجانزده عمل کرد چون همهی افراد خطا میکنن و هرچه فرد قدرت بیشتری داشتهباشه احتمال خطا کردنش بیشتره"، "باید بررسی کرد که چرا این اتفاق افتاده چون محاله که در همون برخورد نخست چنین اتفاقی بیفته" و "هنر رو باید از هنرمند جدا کرد". خب نظر من هم این بود که نباید قربانینکوهی کنیم و اتفاقا باید چنین فردی رو بایکوت کرد و این خطا نیست، جرمه. بحثمون به این سمت پیش رفت که تفاوت خطا و جرم چیه و مجازات مناسب چطوره.
اون فرد که کلا به جرم بودن برخی چیزها اعتقادی نداشت، ولی من معتقدم کاری که باعث آسیب (بیشتر جسمی یا مالی) به فرد دیگهای بشه باید جرم تلقی بشه و مجازات مناسبی با عمل رو باید داشتهباشد، در حالیکه دایرهی خطا فقط به خود فرد محدود میشه. مثلا مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی اگر باعث نشه که فرد تحت تاثیر به افراد دیگری آسیب بزنه، خطاست، ولی مثلا رانندگی در مستی جرمه. روابط خارج از ازدواج خطاست ولی جرم نیست. اما دزدی، قتل عمد، تجاوز، قاچاق مواد مخدر/ انسان/ اعضای بدن/ اسلحه/... جرمه، هرچند دزدی نسبت به بقیه جرم بسیار سبکتریه و صرفا با رد مال قابل جبرانه. و خب تناسب بین جرم و مجازات هم باید وجود داشتهباشه. این بررسی ریشهها در کسی که دزدی کرده شاید جوابگو باشه و باعث بشه فرد پس از طی کردن دورهی زندانش در آینده دیگه دزدی نکنه، ولی به نظر من کسی که مثلا در زمینهی قاچاق مواد مخدر فعالیت میکنه تهدیدی برای مردم و جامعهی خودشه و مجازات مناسبش اعدامه، نه زندان. در واقع اینکه چنین چیزی رو صرفا غیر اخلاقی بدونیم و بگیم این خطایی بوده که ریشه در گذشتهی فرد داشته، تقلیل این مسئله است و هرچند صرف مصرفش رو خطایی میدونم که ممکنه دلایلش رو در کودکی فرد و روابط فردی و خانوادگیش پیدا کرد، ولی هر انسان دارای عقل سلیم متوجهه که ورود به کاری مثل قاچاق مواد مخدر یا تجاوز به یک انسان یک مسئلهی نابخشودنیه.
یک نکتهی ظریفی این وسط وجود داره و اون اینکه در یک دستهبندی (مثلا قاچاق)، موارد باید جدای از هم بررسی بشن و همهی زیرشاخههای یک دسته ممکنه جرم نباشن یا مجازات یکسان نداشتهباشن. مثلا هرچند قاچاق سوخت هم جرمه، ولی در مقایسه با قاچاق اعضای بدن جرم سبکتریه و بیشتر شبیه به دزدیه. مجازات سرکردهی اون باند و مثلا کولبری که از سر ناچاری تن به این کار داده هم نباید یکسان باشه. یا مثلا درسته که تجاوز هم زیرمجموعهی آزار قرار میگیره، ولی این کجا و آن کجا. [محمدرضا برخورداری در صفحهی اینستاگرامش در قالب یک چارت تفاوتهای اینها رو بیان کردهبود: mohamadrezaa.brd@.]
ولی خب... در نهایت ما توی یک جامعهی ایدهآل که سیستم قضایی سالمی داره زندگی نمیکنیم. توی کشور ما مجازات فردی که سه بار به خاطر شرب خمر دستگیر شده اعدامه، ولی کسی که بچهی خودش رو با داس سر میبره فقط زندان میگیره، اون هم چون جرمش جنبهی عمومی پیدا کرده. باعث و بانی اسیدپاشیها پیدا نمیشه، تجاوز به همسر معنایی نداره، اگر زنی با پای خودش به خونهی کسی بره و مورد تعرض قرار بگیره، دادگاه به جای تجاوز حکم بر زنا میده و پای خود قربانی هم گیره و قص علی هذا. در واقع سیستم قضاییمون بیشتر به یه جوک بزرگ شبیهه، چون اینجا همونجاییه که «سگ را گشادهاند و سنگ را بسته»!
+نظر شما چیه؟