هروقت احساس می‌کنم اعصابم خرده و نیاز دارم خودم رو عقب بکشم، یکی از اولین کارهایی که می‌کنم اینه که اینستاگرام و توییترم رو غیرفعال می‌کنم. هیچ تاثیری روی زمانی که از دست میدم نداره چون دائما توی گوشیم دنبال یه چیزی می‌گردم که جاشونو پر کنه و همین هم کمی مضطربم می‌کنه، ولی از این جهت که ارتباطم محدودتر میشه و انرژی زیادی از این طریق از دست نمیدم کمی کمک‌کننده‌اس. البته به شرط این‌که طی تلاش برای پیدا کردن جایگزین دیوونه نشم!
چند روزی بود میل به غذا نداشتم و زورکی یه چیزایی می‌خوردم که ضعف نکنم. دیروز که رفتم باشگاه خانومه گفت نافت نیفتاده؟ که من نمی‌دونستم یعنی چی چون کلا به این چیزای سنتی اعتقادی نداریم توی خانواده، یعنی خب من دلم می‌خواد نداشته‌باشیم وگرنه گاهی حتی بابام هم به این چیزا علاقه نشون میده، بعد که بهش میگی این با اون حرفای قبلیت تناقض داره میگه نه این فرق داره! خلاصه که ما از این چیزا توی خانواده انجام نداده‌بودیم تا حالا و من نمی‌دونستم چیه و خانومه که مربیم باشه معاینه کرد گفت چرا افتاده، بعد یکسری مراسماتی انجام داد که بسیار دردناک بود و هنوزم شکمم درد می‌کنه، ولی از دیشب اشتهام برگشته. دیگه نمی‌دونم آیا واقعا تاثیر داشت یا چون اون همه درد رو تحمل کردم دلم می‌خواسته تاثیر داشته‌باشه و خودم رو قانع کردم که داشته. امروز هم دعوت شده‌بودم تولد دخترش که صاحب باشگاهه ولی خب کلاس دارم و گفتم نمیام، مربیمم گفت حق داری باید درس بخونی، بعدا که آدم معروفی شدی رفتی کانادا-آمریکا بلیت می‌گیرم میام ارائه‌هاتو گوش می‌کنم! خلاصه گویا قراره هم معروف شم هم برم کانادا-آمریکا! =))
ولی اون خبر نداره که من همچنان از دانشگاهم عقبم! احتیاج دارم یکی وایسه بالای سرم مدیریتم کنه این کارا رو انجام بدم، وگرنه همچنان قراره عقب بمونم. دیروز یکی از کلاسامو خواب موندم نیم ساعت دیر آنلاین شدم، رفتم دیدم هیچکس نیست استاد تنها توی کلاسه و صدای حرف زدنش با خانومش که کارشناس شبکه دانشکده‌اس میاد. بعدا از بچه‌ها پرسیدم گفتن مشکل صدا بوده کلاس تشکیل نشده. خلاصه که امیدوارم متوجه من نشده‌باشن! الآنم به جای این‌که بشینم کارامو انجام بدم دارم اینو می‌نویسم. به شماره مرکز مشاوره دانشگاه پیام دادم ولی کلا دیلیور نشد. حوصله‌ام نمی‌گیره زنگ بزنم بهشون، برای حرف زدن زیادی خسته‌ام.

+ این پست‌ها قرار نیست سر و ته داشته‌باشن، اینو یادتون بمونه.