سلام!
مطمئن نیستم الآن با این تغییراتی که ایجاد شده من رو بشناسید، یا بعد این اتفاقات اصلا هنوز جزو دنبال‌کنندگانم مونده باشید یا بخواید بمونید، ولی ازتون می‌خوام یه بار دیگه عنوان رو بخونید. بذارید منم یه کم کمک‌تون کنم... «سخن هیچ با من ز کژی مگوی!». متوجه شدید؟! هیس، مستقیم بهش اشاره نکنید!

خب... گفته‌بودم براتون توضیح می‌دم، پس یه توضیح بهتون بدهکارم.
خیلی وقت بود می‌خواستم یه سری تغییرات تو وبلاگم به وجود بیارم، ولی هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم از پایه بکوبم و بسازمش! ولی مجبور شدم این کار رو انجام بدم، چون متاسفانه به خاطر غفلتی که کردم و استفاده از اسمی که باهاش این‌جا می‌نوشتم در یک شبکه مجازی، هویتم در معرض لو رفتن برای کسانی که این‌جا ازشون نوشته‌بودم قرار گرفته‌بود چون با سرچ اون اسم، آدرس وبلاگ هم در صفحه اول گوگل می‌اومد. پس مجبور شدم همه‌چیز رو عوض کنم و بعضی از پست‌ها رو هم به حالت چرک‌نویس ببرم. و البته چون دیگه سایه‌ی سیاه روزگارم کم‌کم در حال از بین رفتنه، تصمیم گرفتم یه مقدار روشن‌ترش کنم. هم‌چنین باید تاکید کنم که این اسم هیچ ربطی به اون آهنگ هایده نداره و شاید یه جور بازی با رمان شب‌های روشن دایستایوفسکی باشه. آیدیم هم اسم تنها شخصیتیه که تو فیلم‌ها و داستان‌ها باهاش هم‌ذات‌پنداری داشتم، چون اسم بهتری به ذهنم نرسید.
راستی این قالب هم یکی از قالب‌های خود بیانه (قالب امید) که یه کم ظاهرش رو تغییر دادم، اگه چیزی برای بهتر شدنش به ذهن‌تون می‌رسه که فکر می‌کنید توانایی انجامش رو دارم (چون هنوز که هنوزه من فرصت نکرده‌ام دوره‌ی HTML و CSS رو بگذرونم و فقط می‌تونم یه کم باهاش ور برم) بگید بهم، ممنون.
هیچی دیگه، فعلا همین!

*اصل بیت به صورت «سخن هیچ با من به کژی مگوی...» بوده.