از صبح بارها تصمیم گرفتم چیزی بنویسم، ولی دستم به نوشتن نمی‌رفت. لپ‌تاپ رو بغل می‌کردم و چند دقیقه بعد، بدون این‌که روشنش کرده‌باشم دوباره می‌ذاشتمش پایین. صفحه‌ی مدیریت رو توی گوشی باز می‌کردم و می‌بستم. اما باید بنویسم. باید.

خاورمیانه‌ای بودن جرمه. داشتن موی سیاه و پوست گندمی باعث می‌شه هر جای دنیا که هستی خونت مباح باشه. داخل کشورت باشی بهت می‌گن اشرار و می‌کشنت و کشور رو از لوث وجودت پاک می‌کنن، خارجش باشی می‌گن تروریست و قبل از این‌که به ظن خودشون «الله‌اکبر» گویان خودت رو منفجر کنی، کارت رو یک‌سره می‌کنن.

فرقی نداره چه دیدگاه سیاسی داشته‌باشی یا طرف‌دار کدوم جناح باشی. پدر، مادر، فرزند کسی هستی و برای دفاع از حقت اعتراض می‌کنی و شب به خونه برنمی‌گردی. برای تشییع کسی که براش احترام زیادی قائل بودی می‌ری و خودت هم تشییع لازم می‌شی. سال‌ها درس خوندی، دنبال ادمیشن و پول و پاسپورت و ویزا دویدی تا بتونی جونت رو برداری و بری، ولی جنازه‌ات فرود میاد. اگه هیچ‌کدوم این‌ها هم نباشه، به خاطر آنفولانزا، زلزله، سیل، طوفان می‌میری. کسی هم تو رو نمی‌بینه، چون تو تمام عمرت صرفا یک عدد بودی. یکی از هزار و پونصدتا. یکی از پنجاه‌تا. یکی از صد و هشتادتا. یکی از هشتاد میلیون‌تا.

به قهقرا رفتن کشورت رو می‌بینی و کاری از دستت برنمیاد. هر روز یه اتفاق جدید می‌افته و کاری از دستت برنمیاد. کشورت روی لبه‌ی جنگ ایستاده و سران مملکتت با جون تو و بقیه هم‌وطنانت قمار قدرت می‌کنن، ولی تو کاری از دستت برنمیاد. فقط باید بشینی و از دست دادن پول و عمر و سرمایه و خدای نکرده جونت رو نظاره‌گر باشی و دم نزنی.

به جایی می‌رسی که کوه دردی، ولی از حجم درد لال شدی. با خیال راحت یه فیلم نمی‌تونی ببینی، چون ممکنه تو اون فاصله کشورت در آستانه‌ی جنگ قرار بگیره. صبح که بیدار شی هزارتا خبر بد روی سرت آوار می‌شه. مرگ. مرگ. مرگ. کشته. شهید. جنازه. آوار. نمی‌دونی برای کدوم آینده باید تلاش کنی. آینده‌ای که هر لحظه رو به نابودی می‌ره؟ آینده‌ای که هر لحظه‌اش ممکنه از اسم تبدیل به عدد بشی؟ آینده‌ای که از اول هم وجود نداشته و تو بی‌خودی بهش دل خوش کرده‌بودی؟

واقعا چی شد فکر کردی همه‌چی درست می‌شه؟ یادت رفته؟ تو خاورمیانه‌ای هستی! تو منشا دردی! درد تو طالعت از روز ازل نوشته‌شده. تو هر جا می‌ری ویرانی رو با خودت می‌بری! چرا ساده‌لوحانه فکر کردی همه‌چی درست می‌شه؟ چرا فکر کردی امیدی پیدا می‌شه؟ تو هرگز معنی آسایش رو نخواهی فهمید. تو خاورمیانه‌ای هستی!


+ببینید.