این مدت اینقدر تلخ بودم و کلافه که با هفت-هشت من عسل هم نمیشد خورد منو، چه برسه به یه من. تلخِ تلخِ تلخ. به تلخی زهرمار. حتی یه پست هم داشتم مینوشتم راجع بهش، ولی اینقدر تلخ بودم که حوصلهم نگرفت تمومش کنم. به قول پائولو کوئیلو "ویتریول" خونم زیاد شده. یه فکری باید به حالش بکنم، دیگه زیادی داره حالمو میگیره.
استرس مشروطی هم اضافه شده بود به این داستانا و داشت من رو میکشت. استادا نمرههارو نمیزدند و کارم شدهبود چک کردن گلستان هر پنج دقیقه یه بار. نگران این بودم که با حذف مجاز تک درسم موافقت نشه و همون هشت و نیم مزخرفی که بیخودی تو کارنامهم وارد شده، چون من اصلا سر جلسه شرکت نکردم که نمره داشتهباشم خب! باقی بمونه.. و خب بقیه رو اینقدر ناپلئونی پاس کردم که اگه باقی بمونه مشروط میشم. البته اینقدر به آموزش دانشکدهی خودمون و دانشکده درس و هر جا میتونستم زنگ زدم که الآن تقریبا مطمئن شدم چون بار اولمه حذف میشه، ولی حذفش تا اواسط مرداد اینها طول میکشه.
اجبارا ترم تابستونی برداشتم. اینقدر توی چارتم گند زدم که تا آخر عمر هم ترم تابستونی بردارم بازم درست نمیشه. توی این مدت هزاران بار زنگ زدم و صدها بار ایمیل فرستادم برای هر کاری. بارها پاس دادند من رو به بخشهای دیگه. فقط برای یه خوابگاه مزخرف صد و سی و پنج فاکینگ بار زنگ زدم از ساعت هشت صبح، تا بالاخره ساعت یازده و نیم مشکلم حل شد و تونستیم اتاق رو ثبت کنیم. میزد "وضعیت دانشجو جزو انواع مجاز نمیباشد" و منم ماتم بردهبود، چون فکر میکردم به این نامعلومی وضعیتم ربط داره. اما بعدا کاشف به عمل اومد که مشکل از گلستانه و خیلیها همین مشکل رو دارن. یه بارم موقع لاگین به جای "ورود به سیستم"، اشتباهی روی "محیط آزمایشی" کلیک کردم و با پیغامی شبیه "اکانت شما غیرفعال شدهاست" رو به رو شدم و نمیتونید حتی تصورشم بکنید که تا مرز سکته رفتم.
حالا بعد این همه غم و غصه، یه چیزی هم تعریف کنم بخندید. هشت صبح روز چهارشنبه اولین جلسهی یکی از کلاسای ترم تابستونم بود. ساعت هفت و نیم لپتاپ رو روشن کردم و وارد لینک کلاس شدم و خوابیدم دوباره تا استاد آنلاین بشه. نور صفحه رو هم رو کمترین حالت ممکن گذاشتم، چون شارژش کم بود و واقعا حسشو نداشتم برم از اون یکی اتاق شارژر بیارم.
ساعت هشت و ده دقیقه اینطورا بیدار شدم، متوجه شدم استاد داره میپرسه صدا و تصویر خوبه؟ چهار دست و پا رفتم سمت میز، یه بله تایپ کردم و اومدم دوباره خوابیدم. صدا رو هم کم کردم که مزاحم خوابم نشه. :))))
ساعت نه اینطورا بیدار شدم، دیدم کلاس قطع شده. پیام باتری هم روی صفحه بود. فکر کردم به خاطر کم بودن باتری قطع شده. رفتم شارژر آوردم، وصل کردم. لاگین که کردم دیدم استاد گفته بعد ده دقیقه استراحت دوباره برگردین. رفتم دوباره خوابیدم تا بیاد.
نیم ساعت بعد بیدار شدم دیدم هنوز نیومده. هی میخوابیدم، هی نیم ساعت-چهل دقیقه یه بار بیدار میشدم میدیدم نیومده. آخرین بار ساعت یازده و خردهای بود که بیدار شدم و کلاس هم تا ساعت دوازده بود. دوباره رفتم خوابیدم و حدس بزنید کی بیدار شدم؟ بله.. ساعت یک و پنجاه و نه دقیقه! فیلم کلاس رو نگاه کنی دو ساعت فقط خودم بیخودی آنلاین بودم توی کلاس. چنین آدم مشتاق به درسیام یعنی! :)))
فعلا اینا رو داشتهباشید، قدر دو سهتا پست دیگه هم حرف دارم که هر وقت حوصلهم گرفت مینویسم.