دیروز مابین پینترستگردیهام، به یک کلمهای برخورد کردم که از اون موقع تا الآن ذهنم رو به خودش مشغول کرده.
حالا دیگه شما هم میدونید به اون نگاه با حسرتی که به همدیگه میکنید، در حالیکه هیچکدوم جرات جلو رفتن ندارید، چی میگن. اون لحظهای که نگاهتون به هم دوخته میشه، ولی زبونتون به ته حلقتون چسبیده و نمیتونید کلمهای حرف بزنید.
کاش همگی انسانهای جراتمندی بودیم...