در پس ذهنم میدانم وبلاگی هم هست که باید نوشتش، اما واژهها در ذهنم جای نمیگیرند برای نوشتن. همه حرفم، بی هیچ سخن. منتظرم یکی بپرسد مشکل کجاست که سفرهی دل برایش بگشایم و آسمان ریسمان ببافم، اما مشکل دقیقا اینجاست که همسخنی نیست. منم آن نچسبترین وصله!
دنبال بیدار کردن احساسات خویشم و از بیحلیمی میخواهم تهِ دیگ را پاک کنم.